وقتی به دیگران می گویم استادهایی دارم در فضای مجازی به من می خندند چون باور نمی کنند. به خیال خود فکر می کنند استاد کسی است که در دانشگاه تدریس می کندف در فضای آموزشی غیر دانشگاهی تدریس می کند.
دیشب مکالمه تلفنی داشتم با جناب آقای سام راهنورد. همانند خود من بسیار رک و جدی هستند. ایشان صاحب کارخانه های تولید و فروش خودروهای شاسی بلند، دادستان، هنرمند هستند که در حال حاضر در ایران مشغول به کار هستند. چون من اجازه نگرفته ام از انتشار کردن آدرس فیس بوک ایشان خودداری می کنم.
ایشان با توجه به تجربه کاری دارند در شغل های مختلف همراه است با دانش و اطلاعات بسیار. از من خواستند تا آخر عمرم صداقت داشته باشم. اینگونه مثال زدند:
- اگر مادر تو را به پای چوبه دار برند هرگز دروغ نگو.
- دروغ روزی گریبان گر تو خواهد شد.
- یک دروغ گفتن باعث می شود پشت سر هم "مداوم" دروغ بگویی.
- دروغ دروغ است چه مصلحتی باشد چه غیر مصلحتی.
- دروغ روزی بر ملا می شود چه یک سال بعد چه 20 سال بعد چه 30 سال بعد.
رمز موفقت خود در کار، تحصیل و زندگی خصوصی خود را صداقت داشتن دانست. حتی اگر به ضرر او تمام شود هرگز دروغ نخواهد گفت.
رزق و روزی حلال وارد زندگی خود بکن، رشوه نگیر، دزدی نکن.
حرف های ایشان مطابقت داشت با حرف ها و خواسته های من. چرا که از دروغ گفتن متنفر هستم، از رشوه دادن متنفر هستم، از پارتی بازی کردن متنفر هستم، از مال حرام آوردن سر سفره ام متنفر هست.
تنفر دارم به شدت نه در حد حرف بلکه به تک تک آن ها رسیده ام. حالا علت را به دقت بخوان.
- دروغ گفتن دیگران زندگی من و خود من را نابود کرد.
- هرگز بدون اینکه تخصص عملی داشته باشم در شرکت یا هر جایی مشغول به کار نمی کنم خود را کسب در آمد کنم. چون با عدم آگاهی داشتن من اختلال ایجاد خواهم کرد و کسب درآمد کردن از این طریق حرام است.
- می شناسم افرادی را که اگر از آنها بخواهم کمک کنند به من مشغول به کار شوم در دستگاه دولتی یا غیر دولتی به راحتی من را مشغول به کار می کنند
رزق و روزی کسب کردن از این راه حرام است برای من. چون می دانم هستند کسانی که از من بهتر کار می کنند، از من بهتر دانش دارند، از من بهتر تجربه دارند حق آنها است که مشغول به کار شوند و من "شبنم شانی زاده اصلی" نباید هرگز به خاطر خودخواهی های شخصی خودم ضربه بزنم. من مطمئن هستم روزی خدا جواب خواهد داد، انتقام خواهد گرفت از من.
من "شبنم شانی زاده اصلی" به خاطر بی صداقتی کردن دیگران، به خاطر دزدی کردن آثارم توسط دیگران چون فیلمنامه ام، چون طرح های لباس من باعث شد نتوانم منبع درآمد داشته باشم. خانه نشینی کردن را انتخاب کنم.
این یک مسئله مهم و جدایی ام در 9 سال پیش که توسط 3 زن و 3 دختر رخ داد به بیکاری من اضافه شدند به شدت به سلامتی من آسیب زد نابود کرد من را.
در خانه مشغول نوشتن شعر های خود هستم و به تازگی طراحی کردن لباس شروع کردم البته بدون رنگ مواد شیمیایی.
از طرفی کامپیوتر من دیگر امنیت ندارد نمی توانم کتاب بنویسم. چرا که هر بار تا مرحله 10% نوشتن مجموعه داستانی رفته ام جلو به یکبار بر هم می ریزد در کامپیوترم و از بین می رود. و متاسفانه اطلاعات بسیار مهم چون فیلم، فیلمنامه هایم که چند ماه پیش در هارد اکسترنال ذخیره کرده بودم از بین رفت.
آن قدر این چندین مسئله مهم به من فشار آورده است که باید صراحت بنویسم بیماری من مجدد بازگشت کرده است. دو سال پیش تشخیص داده بودند مبتلا شدم به سکته مغزی خفیف یا TAI و تا سال گذشته مراحل درمانی را طی کردم رها کردم درمان خود را به دلایل شخصی.
اگر من "شبنم شانی زاده اصلی" خیانت نمی کردند، ضربه به من نمی زدند چند زن و زندگی ام و خودم را نابود نمی کردند،
اگر آثارم به فروش می رفت به جای اینکه به سرقت می رفت دیگر به من فشار وارد نمی شد به این بیماری مبتلا بشوم.
بر این اعتقاد و باور هستم خدا خودش کمک خواهد کرد من را حق من را از آن هایی که در حق من بدی کردن، ظلم و ستم کردند خواهند گرفت.
درست است که کار من به کندی پیش می رود، با موانع زیاد روبرو شدم و روبرو هستم باعث نشده است امید خود را از خدا قطع کنم. ناشکر کنم و از خدا طلب کار شوم چرا من را بیمار کردی؟! چرا من باید بیکار باشم و بی نهایت چرا دیگر از خدا نپرسیدم. از خود خدا خواستم خودش هرچه صلاح می داند انجام دهد و کمک کند من را.
ببخشید که خیلی رک هستم برای رسیدن به مقصود خود از راه حرام کاری را انجام نده، زندگی کسی را نابود نکن، کسی را نابود نکن و بنا زندگی خود را بر آوار دیگران نساز. مطمئن باش خدا شاهد و ناظر است روزی طوری جواب تو را خواهد داد که دیگر از زنده بودن خود پشیمان می شوید.