من شبنم شانی زاده اصلی دوست ندارم بدون هدف و دلیل مهم با رسانه ها مصاحبه کنم و حضور پیدا کنم

سلام

می خوام ازت بارها این نوشته من بخوانید روی آن فکر کنید. من مدت هاست به این موضوع فکر کرده ام. مشهور شدن چیز خوبی است یا بد؟
از دوران کودکی افراد مشهور زیادی دیدم در رسانه ها و تعدادی از بازیگران ایرانی هم از نزدیک دیدم. چرا که در محله که زندگی می کردم یک خانه آن مختص به فیلمسازی بود.
با سختی های کار آنها آشنا هستم. دیدم بعد از به اتمام رسیدن کارشان بعد از فیلمبرداری طولانی مدت عده زیادی می خواستند از آنها که عکس یادگاری بگیرند، امضا دهند و شماره تلفن بگیرند.
من نمی خواهم "شهرت" تعریف کنم چرا که تک تک ما تعریف آن را می دانیم.
چون به معنای حقیقی شهرت رسیده ام و برای آن برنامه ریزی کرده ام در زندگی ام. فعالیت هایی که من دارم ناخواسته جنجال برانگیز خواهد شد هم موافقانی خواهد داشت هم مخالفین زیادی خواهم داشت. هیچ دوست ندارم، انگیزه و هدف ندارم فقط به قصد معرفی کردن آثارم با رسانه های مختلف چون روزنامه، مجله، تلویزیون.
فقط به فقط با یک هدف در رسانه ها ظاهر خواهم شد که مطمئن باشم به نفع اقشار خاص است چون بیماران، سالمندان و امسال این ها آن هم نه به راحتی بلکه با مشورت کردن با بزرگان و صاحب نظران و با تجربه ها وارد و ظاهر خواهم شد.

دیده ام بارها بارها افرادی را که برای منافع شخصی خود که هیچ چیزی را به دنبال نخواهد داشت موثر نخواهد بود از افراد مشهور استفاده می کنند با نام حامی، اسپانسر و غیره.

خواهان یک زندگی آرام و بی دغدغه هستم.
خواهانم در جهت مثبت از استعدادهایم استفاده کنم.
خواهانم پاک و سالم وسیله مدد رسانی کردن باشم.

قبل از اینکه وارد هر رسانه ای بشی حتما فکر کن، مشورت کن، تحقیق و بررسی کن. تا یک مدت زمانی طرفدار داری به مرور زمان برای همه عادی خواهی شد بگذار آثارت طرفدار داشته باشد، حمایت از آثارت شود و آثارت وسیله نجات بندگان خدا باشد.

"شبنم شانی زاده اصلی"

خریدار گناهم یک بوسه عشقم
ترس  از آن دارم یک بوسه بر تو کنم
یک عمر تنهایی مرا در برگیرد


" شبنم شانی زاده اصلی"

تا یک لحظه ببینم روی تو

من فضا نوردم
قوطه ور شدم در تو
من راه نوردم
سختی ها را در نوردیدم
من دریا نوردم
موج های سهمگین را در نوردیدم
تا یک لحظه ببینم روی تو
من به خط رسیده چرا به سر خط رسیده؟!
گر بوسه عشق گناه است
من خریدار آن گناهم
ترس آن دارم بعد گرفتن یک بوسه عشق از تو
تنهایی عمر مرا در بر گیرد
ترس آن دارم چگونه بی تو به سر کنم

"شبنم شانی زاده اصلی"

شنیدم
مطیع نفس شیطانی چه حاصل؟
بود قدر تو افزون از ملائک تو قدر خود نمی دانی چه حاصل؟
این دنیا نمی ارزد به کاهی
اجل است مثل سنگ و آدم مثل شیشه
نظر کردی به گورستان کم و بیش؟
نه درویشی در جایی بی کفن ماند
نه ثروتمندی برد از یک کفن بیش
شکستی مرا با زبانت
می روی با سرعت
حواست به مانع هست؟
مداوم ملق می زنی در جایت
گفتی خیانت کردند به تو
عالم و آدم را مقصر دانستی تو
نظر کردی به خود؟
حواست به زبانت است؟
که مثل نیش مار است
تنیده به دور وجودت
ذره ذره گیرد جانت
تا خود نخواهی
آزاد نمی شوی از غم
اضطراب داری هر دم
بیدار می مانی تا صبح دم

"شبنم شانی زاده اصلی"

گفتی درد دارم
گفتی خیانت کردند 
گفتی طاقت ندارم
گفتم هیچ کس بی درد نیست
از دردم گفتم
از خیانتی که به من شد گفتم
از سوختن وجودم گفتم
گفتی هیچ نمی فهمم
گفتی روانی ام
گفتی دستت شکست
گفتی دل شکست
گفتی پایت شکست
زبانت هم شکست؟
چرا مرا شکست؟
چرا غرور زیادت را نشکست
گذشتم ....
بگو جایگاه خدا در وجودت کجاست؟
فقط تو می فهمی؟
چرا خدا را بردی از یاد؟
حادثه بم را می توانی بیاوری بیاد؟
مرد زنده از آوار بیرون آوردند
خانه اش روی سرش آوار شده بود
یک به یک از زیر آوار بیرون آوردند اجساد را
مادرش را
پدرش را
همسرش را
فرزندانش را
خواهرش را 
برادرش را
دیگر او تنها شد با خدا
یا 
مادری را که با چشمانش دید جسد دو طفلان معصومش را در آتش خاموش شده
زیر لب گفت ای کاش من می سوختم در آتش
یا 
مردی را در حین کار ماشینش برخورد می کند به کابل برق می دهد از دست دو پای خود را
 تو خدا را داری باز می کنی ناشکری

"شبنم شانی زاده اصلی"