خریدار گناهم یک بوسه عشقم
ترس از آن دارم یک بوسه بر تو کنم
یک عمر تنهایی مرا در برگیرد
" شبنم شانی زاده اصلی"
گفتی درد دارم
گفتی خیانت کردند
گفتی طاقت ندارم
گفتم هیچ کس بی درد نیست
از دردم گفتم
از خیانتی که به من شد گفتم
از سوختن وجودم گفتم
گفتی هیچ نمی فهمم
گفتی روانی ام
گفتی دستت شکست
گفتی دل شکست
گفتی پایت شکست
زبانت هم شکست؟
چرا مرا شکست؟
چرا غرور زیادت را نشکست
گذشتم ....
بگو جایگاه خدا در وجودت کجاست؟
فقط تو می فهمی؟
چرا خدا را بردی از یاد؟
حادثه بم را می توانی بیاوری بیاد؟
مرد زنده از آوار بیرون آوردند
خانه اش روی سرش آوار شده بود
یک به یک از زیر آوار بیرون آوردند اجساد را
مادرش را
پدرش را
همسرش را
فرزندانش را
خواهرش را
برادرش را
دیگر او تنها شد با خدا
یا
مادری را که با چشمانش دید جسد دو طفلان معصومش را در آتش خاموش شده
زیر لب گفت ای کاش من می سوختم در آتش
یا
مردی را در حین کار ماشینش برخورد می کند به کابل برق می دهد از دست دو پای خود را
تو خدا را داری باز می کنی ناشکری
"شبنم شانی زاده اصلی"