16 سال پیش هنگامی که شنیدم قرار است به استان مازندران مهاجرت کنم بسیار خوشحال بودم برای من نبود آن زمان چه شهری ساکن شوم مهم این بود از تهران خارج شوم از خاطراتی که جز درد کشیدن حاصل ندارد جدا شوم. فکر می کردم تغییر مکان التیام بخشم خواهد شد آه. عجب اشتباه عظیمی کرده بودم من. مهاجرت کردم به بابلسر شد روحم. پس از 16 سال فهمیدم نباید آن فکر را می کردم. چرا که آدمی تا زنده است هیچ خبر ندارد از دقایق بعدی که چه به سرش خواهد آمد.
زادگاهم تهران است درست است بسیار شلوغ است، هوای ناپاک دارد، آدم های هزار رنگ دارد باز زادگاه من است جایی که در آن متولد شدم، بزرگ شدم، خو گرفتم با آن. خودم هم باورم نمی شود چقدر بی تاب تو شدم لحظه شماری می کنم برای اینکه بازگردم به زادگاهم.
هیچ از آینده ام نمی دانم. ممکن است روزی دیگر در وطنم ایران نباشم. دیگر مثل 16 سال پیش فکر نمی کنم که از خاطرات جهنمی راحت خواهم شد با رفتنم از ایران. چرا که بلخره روزی بی تاب وطنم خواهم شد.

عجب درس بزرگی داد "زمان " به من شبنم شانی زاده اصلی"


"شبنم شانی زاده اصلی"

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.